سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کل بازدیدها:----48383---
بازدید امروز: ----2-----
بازدید دیروز: ----24-----
و خداوند عشق آفرید . . .

 

نویسنده: مجنون
پنج شنبه 87/5/10 ساعت 12:0 عصر

 

شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم . استاد گفت: عشق یعنی همین! شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم. همین!!

منبع

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • مطلب عاشقانه
    مطلب عاشقانه
    مطلب عاشقانه
    مطلب عاشقانه
    مطلب عاشقانه
    شعر عاشقانه
    از عاشقی نترس!!!!! Don’t be afraid to love - مطالب عاشقانه
    شعر عاشقانه
    شعر عاشقانه
    شعر عاشقانه
    شعر عاشقانه
    عشق چیست ؟ - مطالب عاشقانه
    درد عشق - مطالب عاشقانه
    شعر عاشقانه
    عشق وسیله رسیدن به خداست
    [همه عناوین(32)][عناوین آرشیوشده]

  •  RSS 

  • خانه


  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • مطالب بایگانی شده

  • لینک دوستان من

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •